تبعید

 

 

خسته ام از این دنیا

دلم وسوسه می خواهد

برای خوردن یک سیب

 

 

من!!!!

 

خودم را در آینه نمی شناسم

باورم نمی شود

این چشم ها

همان چشم هایی است که روزی عاشقت کرد

 

 

پنجره

 

درد دارد

لمس این روزها

از پشت بخار پنجره این کافه...

 

 

عادلانه نیست

 

این عادلانه نیست

تو

شیرینی عشق را بچشی

و من

شوری اشک هایم را

 

 

باران

 

 

بس که تکرارت کردم

آسمان هم گرفت

ببین چه بغضی کرده است...

 

 

حواس

 

هر بار که حواسم را پرت می کنم

نمیدانم چرا

درست می افتد جلوی پای تو...

 

 

تلخ یا شیرین؟!!!

 

تلخ یا شیرین

چه فرقی دارد!!!

وقتی

پای عشق فرهادی در میان نیست

 

 

دویدم و دویدم

 

از پا افتادم

بس که دویدم

و به آرزوهایم نرسیدم

 

 

داغ

 

چهلم این غم هم که گذشت

پس چرا

برای داغ دل من

این خاک سرد نیست؟!!

 

 

انعکاس

 

 

صدای قه قه هایم

می خورد به کوه احساست

انعکاس آن

هق هق می شود